کد مطلب:314145 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:278

گذرگاه حضرت ابوالفضل العباس
آقای محمد زنگی آبادی، خادم گذرگاه حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام، واقع در روستای زنگی آباد از توابع كرمان در فاصله ی تقریبی



[ صفحه 567]



20 كیلومتری كرمان، در خصوص كرامتی كه در گذرگاه حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام از قمر بنی هاشم علیه السلام رؤیت كرده و تشرفی كه به محضر آن حضرت یافته می گوید:

در سال 1375 شمسی می خواستیم از برق منطقه، گذرگاه حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام را سیم كشی كنیم و برق دهیم به 3 عدد تلمبه نیاز داشتیم كه برای خریدن آن می خواستیم با برخی از دوستان شریك شویم ولی آنان حاضر نشدند (قیمت تلمبه ها بالغ بر 7 میلیون تومان می شد). نزد مدیری رفتم و گفتم:دوستان در این كار شریك نشدند، چگونه 7 میلیون تومان پول فراهم كنم؟ گفت: برو دو میلیون و پانصدهزار تومان را فراهم كردم ولی پانصدهزار تومان را نتوانستم تهیه كنم.

گذرگاه ابوالفضل علیه السلام موتوری داشت، گفتم من این موتور را می فروشم. یك نفر از شهر بم آمد و به من گفت: موتور را می خرم و افزود 450 هزار تومان می دهم و موتور (لستر) را می گیرم. قبول كردم و قرار شد پول را بفرستد و موتور را ببرد، چند روز طول كشید، هر چه زنگ زدم آن خریدار نیامد دیگر ناامید شدم.

آمدم در بازار تا بتوانم كسری 2500000 تومان را تهیه كنم، كسی را پیدا نكردم تا بتوانم از او پول قرض كنم. همان طور كه با حالت ناراحتی می آمدم، در مسجد جامع توی راه پله دیدم یك سید به مسجد جامع وارد شد و به من گفت: حاج آقا موتور را فروختی؟ من گفتم موتور برق را نفروختم، گفت: موتور را نفروش، موتور را برای من نگه دار شما موتور را به من بدهید، من 500 هزار تومان به حساب شما می ریزم. من گفتم: آقا اگر می خواهید موتور را بخرید اول آن را ببینید، اگر مورد پسندتان واقع شد بخرید. گفت: مسئله ای نیست، موتور را روشن كن تا آن را ببینم سپس گفت شماره ی حساب خود را به من بدهید تا به حساب شما پول بریزم، من هم همین كار را كردم.

آن آقا وارد مسجد جامع شد و ما هم به دنبالش حركت كردیم می خواستم بروم جلو و بگویم كه شرایط ما این است، پاهایم قدرت نداشت تا جلو بروم. به طرف زنگی آباد حركت كردم و سوار ماشین شدم، روز چهارشنبه ساعت 11 صبح بود،



[ صفحه 568]



نرسیدم به بانك بروم، شنبه رفتم از صندوقدار پرسیدم آیا كسی به حساب من پول ریخته است؟ گفت: بله، 500 هزار تومان به حساب ریخته اند. گفتم: آقا، پول به نام چه كسی می باشد؟ گفت: به نام سید عباس جهانگرد. بعد پول را گرفتم و اینك كل پول مورد لزوم كه دو میلیون و پانصدهزار تومان بوده فراهم شده بود. رفتم و آن را به اداره ی برق پرداخت كردم و از آن پس برق منطقه روشن شد.

آقای زنگی آبادی در مورد سابقه ی گذرگاه از ابتدای تاریخچه تاكنون اظهار می دارد:

270 سال قبل یك كوری بود كه در صحرا می گشت و گدایی می كرد. وقتی توی دهاتها گردش می كرد جوانها دور او را گرفته و مسخره اش می كردند یك روز برای گدایی به بیابان و صحرا می رود نزدیك صحرا یك آبادی بوده است، ولی وقت می گذرد و چشمش هم كه اطراف را نمی دید. و در نتیجه همان جا می خوابد و با گریه می گوید خداوندا، یا مرا بكش و یا از كوری شفا بده! چند لحظه بعد صدایی می شنود می گوید تو كی هستی؟ جواب می دهد: چرا گریه می كنی؟ چشمانش را باز می كند در حالی كه همه جا را می دیده یك اسب سوار را می بیند می پرسد آقا شما چه كسی هستید. و بیا بیرون چشمهایت را باز كن.

چشمانش را باز كرد، دید كه همه جا را می بیند، یك اسب سوار بیرون آمد. پرسید آقا شما كی هستی؟ گفت: شما خوب شدید؟ گفتم بله، افزود: برو در آبادی مردم را خبر كن كه یك گذرگاه حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام بسازند، گفت: آقا، اینها حرفهای مرا قبول نمی كنند، اینها مرا مسخره می كنند. فرمود: نه، برو آنها را خبر كن تا بیایند اینجا را نگاه كنند. علامت دیگری هم می گذارم مجددا می پرسد كه آقا شما كه هستید؟ ناگهان متوجه می شود كه كسی آنجا نیست، می گوید: به آبادی كه رفتم، مردم به من گفتند چشمهایت خوب شده است؟ گفتم: بله، حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام چشمهایم را شفا داده است. و افزودم بیایید یك گذرگاه بسازیم مردم باور نمی كنند، بعد می آیند و نگاه می كنند می بینند به شكل دایره، خط سبزی كشیده شده است. حضرت فرموده بودند روی خط سبز اتاقی بسازید.



[ صفحه 569]



چندی می گذرد سال بعد كه مردم به علت بیماری وبا پیاپی می میرند و می خواستند اهالی را خبر كنند تا بیایند مرده ها را خاك كنند، چند نفر از مردم زنگی آباد به گذرگاه ابوالفضل العباس علیه السلام می روند تا به بنای آنجا كمك كنند، بلكه بلا از زنگی آباد دور شود. به همین علت، چند نفر به راه می افتند، و شروع به ساختمان می كنند،از روزی كه آنان شروع به كار كردند، دیگر كسی از وبا نمی میرد. همچنین زمانی كه خشتها را روی هم گذاردند مدتی بعد اتاق خراب می شود.

یك نفر پیدا می شود و می گوید شما خشت بدهید، من روی هم می گذارم، مردم می گویند آقا شما كی هستید؟ پول به تو بدهیم می فرمود: پول نمی خواهم، خشتهای گلی به او می دهند و او اتاقی به مساحت 12 متر در 12 متر می سازد عباس علی هستم، بعد معلوم نمی شود كه چه كسی بوده و از كجا آمده بعدها معلوم می شود كه حضرت اباالفضل العباس علیه السلام بوده است.

در مورد وضعیت فعلی گذرگاه عباسعلی، و هزینه ی آن باید خاطرنشان سازم كه گذرگاه عباس علی علیه السلام الآن دارای پنج سالن می باشد. سالن قبلی بزرگ 20 متر بلندی و 4 الی 5 متر عرض داشته یك مسجد به نام حضرت ابوالفضل علیه السلام دارد كه ایام محرم به ویژه تاسوعا و عاشورا مردم زیادی در آنجا جمع می شوند و بسیار شلوغ می شود، در نتیجه ما به مردم نوبت می دهیم. مثلا در تابستان، یك نفر چهل روز در نوبت است. روزهای 48 و اربعین و عاشورا و تاسوعا و جمعه ها كلا شلوغ است و هر روز هم در آنجا نماز جماعت برقرار می شود. متأسفانه ما قدر حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام را نمی دانیم، اگر ما ابوالفضل العباس علیه السلام را می شناختیم گناه نمی كردیم.